" من به تو چشم دوختم 3>> " پارت ۱۹
ات ویو :
امروز روز آخر اردو بود..
با کوک رفتیم برا آخرین بار بریم جنگل رو بگردیم..
( ببینید..اوتا یه جایی رفتن که ساحله ولی جنگلم هست مثل جزیره اس )
کیفه پر خوراکیمو برداشتم و رفتم..
اینبار دستشو گرفتم که گم نشم..
کوک : * تعجب *
ات : نمیخوام گم شمم
کوک : اها..باشه
ات : میخوام یچی بهت بگم
ات : تو این مدت فهمیدم که واقعا تو دوسم داری عشقت رو ثابت کردی ؛ و اینکه منم..دوست دارم
کوک : ج..جدی میگی؟ * شوکه *
ات : اوم..
کوک : ات..باهام قرار میزاری؟
ات : ارهه
دستام رو دور صورتش گذاشتم و آروم بوسیدمش
کمرمو گرفت و با یه دستش گردنمو گرف..
دستامو دور گردنش حلقه کردم و همکاری میکردم..
کم کم از هم جدا شدیم و به هم خیره شدیم..
ات : بریم..الان اتوبوس میاد..
کوک : باشه
× ۴ سال بعد
سریع لباسامو پوشیدم و یه ادکلن زدم و رفتم سمت در..
سریع سوار ماشین شدم
ات : دیر که نکردم؟
ادامه دارد...
.
امروز روز آخر اردو بود..
با کوک رفتیم برا آخرین بار بریم جنگل رو بگردیم..
( ببینید..اوتا یه جایی رفتن که ساحله ولی جنگلم هست مثل جزیره اس )
کیفه پر خوراکیمو برداشتم و رفتم..
اینبار دستشو گرفتم که گم نشم..
کوک : * تعجب *
ات : نمیخوام گم شمم
کوک : اها..باشه
ات : میخوام یچی بهت بگم
ات : تو این مدت فهمیدم که واقعا تو دوسم داری عشقت رو ثابت کردی ؛ و اینکه منم..دوست دارم
کوک : ج..جدی میگی؟ * شوکه *
ات : اوم..
کوک : ات..باهام قرار میزاری؟
ات : ارهه
دستام رو دور صورتش گذاشتم و آروم بوسیدمش
کمرمو گرفت و با یه دستش گردنمو گرف..
دستامو دور گردنش حلقه کردم و همکاری میکردم..
کم کم از هم جدا شدیم و به هم خیره شدیم..
ات : بریم..الان اتوبوس میاد..
کوک : باشه
× ۴ سال بعد
سریع لباسامو پوشیدم و یه ادکلن زدم و رفتم سمت در..
سریع سوار ماشین شدم
ات : دیر که نکردم؟
ادامه دارد...
.
۱۴.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.